نود سال با جلال
در این مراسم عبدالله انوار تاریخدان در سخنانی اظهار داشت: فضای مذهبی شیعی دوران خردسالی، اندیشههای جلال را زیر نفوذ خود گرفت و جلال ظلمستیز را تحویل اجتماع داد. جلال که از خردسالی حس کرده بود که همنوعانش چه رنجهایی از ظلم و ظالم میبرند و با چه تعصبهایی دست به گریباناند ابتدا دریافت که دستگاههای چپ سیاسی در کار قیام علیه ظلماند پس به آن سو شتافت و چون از هنر نویسندگی بهره کافی داشت، در این دستگاه با خوش قلمیهای خود سرشناس شد و مدتها سردبیر یکی از نشریات این جبهه گردید و قلم در ضدیت استعمار و استبداد زد تا اینکه به او ثابت شد قلم او به حمایت از رژیمی است که به نام آزادی خلق دست به جنایتهایی میزند که جلال برای رهایی از آنها به این دستگاه پناه آورده است.انوار در بخش دیگری از سخنان خود گفت: بریدن او از این نهضت مواجه شد با نهضت ضد استعماری ایران به نام نهضت ملی نفت... جلال عاشق آزادگی و ضداستعمار چون با این نهضت مواجه شد، جان و دل در پیشبرد هدف این نهضت نهاد و در تعالی آن کوشید و صمیمانه از آنچه در توان داشت در تقدیم به این نهضت دریغ نکرد اما پس از کودتای 28 مداد سرنوشت آزاد مردمان ایران به دست دژخمیان ساواک سپرده شد و یکباره ایدهآل آزاداندیشی جلال بیرحمانه با داغ و درفش مقابل گردید. اما او در فاصله زمانی کوتاه این رخداد تا مرگش در پنجه به صورت این استعمار جدید زدن با نیش قلمش کوتاهی نکرد.وی همچنین گفت: جلال که همیشه در طول حیات اجتماعی خود از ناهنجاریهای اخلاق مردمان سرخورده بود همیشه میگفت باید برای مقابله با این ناهنجاریها بر ارزشهای اخلاقی تکیه کرد تا در تکیه آنها بتوان به آسانی و آزادی زیست. او مانند داستایفسکی و تولستوی به دین پناه برد و به قول حافظ در این پناهندگی ایستاد «تا حل کند این مشکل در ساغر مینایی».
جلال قاطعانه به خودش تذکر میداد
حجت الاسلام سیدمحمود دعایی نماینده ولی فقیه و سرپرست روزنامه اطلاعات نیز دیگر سخنران این مراسم بود که با اشاره به خاطرات سالهای حضورش در عراق از سال 46 تا 57 گفت: در آن دوران یکی از رسالتهایمان این بود که روزنامههای ایرانی را بخوانیم و امام را در جریان آنها قرار دهیم. در میان آنها دو مطلب توجه من را به خودش بسیار جلب کد یکی جهانبینی داستان ماهی سیاه کوچولو که توسط منوچهر هزارخوانی و با دید ماتریالیستی نوشته شده بود و دیگری مقاله کوتاه آلاحمد در مورد صمد بهرنگی که جلال در آن نوشته بود که وقتی خواندم صمد در ارس غرق شده ابتدا فکر کردم در عرق غرق شده و دوباره بازگشته به دامان الکلیسم!وی ادامه داد: من در کتابخانه الغدیر علامه امینی نجف برای نخستین بار داستان سهتار او را خواندم و باشیوه بیان زیبایش آشنا شدم. بعدها مرحوم حاجاحمد خمینی هم که به عراق آمد داستانهای زیادی درباره جلال گفت از جمله امام جلال و شمس به سبب ارادت امام به پدرشان بعد از 15 خرداد به حضور پذیرفت و گویا در آن جلسه تصادفا کتاب غربزدگی جلال نیز در خدمت امام بوده و جلال از ایشان پرسیده: این پرت و پلاها را هم میخوانید و امام پاسخ داد: قابل استفاده است و بقیه هم باید بخوانند.دعایی گفت: در آن جلسه جلال از امام خواسته با توجه به اینکه اعلامیههای علما و مراجع قم با نگارش سنتی صورت میپذیرد و روشنفکران به ادبیاتش خرده میگیرند به او و جمعی از افراد که او معرفی میکند این اجازه داده شود که این اعلامیهها قبل از انتشار ادیت شود که این موضوع خودش نشانه عشق زیاد او به امام بود. دعایی افزود: آل احمد کسی بود که دائما در مسیر تحول و تکامل گام برداشت و آن در صف و صمیمت داشت که اگر اشتباهی میکرد خودش قاطعانه به خودش تذکر میداد. او همچنین صاحب خاندانی منزه و پاکسرشت بود و به همین دلیل هیچگاه در ادبیات او مطبی دال بر اساعه ادب به خانوادهاش را نمیشود دید. سرپرست موسسه اطلاعات همچنین برخورد و آشنایی جلال با آیتالله طالقانی را موضوعی نامید که اگر جلال با آن مواجه نمیشود، معلوم نبود روزگارش به کدام سمت میرود.وی همچنین با قرائت بخشی از زندگینامه خود نوشت آلاحمد و با استناد به آن گفت: جلال راضی به انتشار کتاب «سنگی بر گوری» به شیوه فعلی نبود و انتشار آن به این شیوه جفا بر او بوده و خواستش نبود.
امامی: سوال من این است که اگر شریعتی و جلال را از روشنفکری ایران حذف کنیم، چه داریم که جای آنها بگذاریم؟ مگر جز این است که جلال در زندگی خود سعی کرد سخن مذهبیها را به میان روشنفکران بیاورد و شریعتی سخن روشنفکران را به میان مذهبیها؟ مایه تاسف است که در خارج از ایران خانهها و اقامتگاههای مفاخر فرهنگیشان را حفظ میکنند و ما اینجا تنها بلدیم به آنها فحاشی کنیم.
انتقاد شدید از بلوکه شدن یادداشتهای روزانه آلاحمد
در این نشست غلامرضا امامی نویسنده و مترجم در سخنانی با اشاره به اینکه تمام حرفهایش در مورد جلال را به زودی در کتابی با عنوان «جلال آل قلم» منتشر خواهد کرد، اظهار داشت: من امروز باشوق پذیرفتم که در این نشست صحبت کنم چون میبینم که در کشور ما نقد و نِق با هم یکی شده است و شریعتی و آل احمد باید امروز از چپ و است دشنام بخورند.وی در ادامه با اشاره به شباهتهای شریعتی و آل احمد گفت: هر دوی آنها زاده روستا بودند و روحانی زاده، هرچند که پدر جلال روحانی متعبدی بود و پدر شریعتی روحانی که با وجود منصب اجتهاد با لباس معمولی و غیرروحانی زندگی میکرد. شریعتی و آلاحمد هر دو به زبان و فرهنگ فرانسه آشنا بودند و به نهضت ملی مرحوم مصدق دلبسته بودند و برای پیروزی آن سختی زیاده دیده بودند آن هم در غیاب احزاب سیاسی که باید روشنفکران بار تحولات سیاسی را به دوش میکشیدند.
امامی ادامه داد: نباید از جلال توقع داشت که یک رهبر حزبی باشد. او قبل از هر چیز یک هنرمند و نویسنده است و نه رهبر یک حزب و یا گروه. هنر همه واقعیت نیست که واقعیت را روزنامهنگاران و مورخان صالح بیان میکنند. هنر پرواز واقعیت به حقیقت است و هیچ چیز آن را محدود نمیکند جز عدالت. هنر بزرگ جلال نیز این بود که فرهنگ شفاهی مردمش را به فرهنگ کتبی آنها نزدیک کرد. هنر دیگر او این بود که مانند یک باغبان در هر کسی که استعدادی و یا نقشی میدید آن را بارورئ میکرد؛ نگار نفسش حق بود.این نویسنده افزود: جلال همیشه با شتاب سخن میگفت و حرکت میکرد و طبیعی است که آنچه با شتاب صورت پذیرد جای نقد هم دارد. شاید گاهی پاسخهای او به برخی سوالات شایسته خوشایند نبود اما بدون شک در آن موضوع فتح بابی تازه به شمار میرفت که نبض زمانه را در دست میگرفت.امامی در ادامه با تاکید بر اینکه شریعتی و آلاحمد هر دو به عنوان برافروختن شعله آگاهی و آزادی بودند گفت: جلال یکی از کسانی بود که در پیریزی کانون نویسندگان ایران نقش داشت و اعتقاد داشت که نویسنده باید آزاد باشد و در بیان آنچه میبیند و میخواهد ببیند و بنویسد آزادی داشته باشد و اگر مشکلی در کارش به وجود میآید باید در دادگاه صالح به کار او رسیدگی شود. او معتقد بود که کتاب باید قبل از انتشار هیچ سندی برای منتشر شده نداشته باشد و سلیقه فردی نباید بر آراء اهل کتاب سایه بیاندازد. جلال و شریعتی هر دو در پی این گوهر و شیفتگی کوشیدند و بیخود نیست که پیمانه عمرشان به پنجاه هم نرسید و جوانمرگ شدند و حتی فرصت نقد آزاء خودشان را نیز نیافتند.
این مترجم و دوست قدیمی آلاحمد در ادامه با انتقاد از آنچه مُد شدن فحاشی به آلاحمد و شریعتی نامید تصریح کرد: کار ما امروز به جایی رسیده که در کشور ما یک روشنفکر رسما و در مصاحبهای اعلام میکند آلاحمد یک قاتل بوده است و برای ادعای خود سندی هم رو نمیکند و یا مثلا میگوید شریعتی دروغگو است اما دلیلش را نمیگوید. یا مثلا آن مرد ابروکمانی مصاحبه کرده و میگوید شریعتی و جلال هر دو ساواکی بودهاند و من ماندهام اگر اینطور است که این آقا میگوید پس این همه فشار دولت به آنها برای چه بوده است و زندان برای چه رفتند؟ متاسفم که امروز به جایی رسیدهایم که آلاحمد و شریعتی باید از هر دو طرف تفکر چپ و راست بخورند آن هم تنها به جرم اینکه به دنبال بازگشت انسان به خویش بودند.
امامی افزود: سوال من این است که اگر شریعتی و جلال را از روشنفکری ایران حذف کنیم، چه داریم که جای آنها بگذاریم؟ مگر جز این است که جلال در زندگی خود سعی کرد سخن مذهبیها را به میان روشنفکران بیاورد و شریعتی سخن روشنفکران را به میان مذهبیها؟ مایه تاسف است که در خارج از ایران خانهها و اقامتگاههای مفاخر فرهنگیشان را حفظ میکنند و ما اینجا تنها بلدیم به آنها فحاشی کنیم. این یعنی زدن سرنا از سر گشادش. چند وقت قبل در یک مجله دیدم فردی که خودش را از نوادگان میرزا آقاخان نوری معرفی کرده بود یعنی همان نوکر شناخته شده انگلیس، عنوان کرده است که مصدق جاسوس انگلیس بوده و امیرکبیر هم. من اگر با نوادگان مصدق و یا امیرکبیر آشنایی داشتم، به آنها توصیه میکردم از این فرد شکایت کنند. این فحاشی در حق کسی که استعمار انگلیس را به زانو درآورده است، روا نیست.وی همچنین گفت: من نمیخواهم از جلال اسطوره بسازم اما باور دارم امروز او میان دشمنان مغرض و آشنایان شاید مخلص در حال نوسان است.
بخش ادبیات تبیان
منبع: مهر